یکشنبه، اسفند ۱۵، ۱۳۸۹

بهاریه


آفتاب آمد و بر پنجره ابر نشست


پر و بالش همه خیس

غنچه بیدار شد از خواب و دهن دره ی شیرینی کرد

و دم پنجره آمد ، گل شد

گل ، دم پنجره ، عطش را

پایین

آویخت

یک نفر پایین بود

            عمران صلاحی