چهارشنبه، تیر ۱۶، ۱۳۸۹

آرام آرام در حال مردنیم-مارتا مدیروس


کسی که بردهء عادات و رسوم خود شده است

کسی که هر روز ، زندگی دیروزش را تکرار می کند

کسی که گامهایش را همواره آرام و یکسان بر می دارد

کسی که در زندگی اش خطر نمی کند

کسی که سکوت می کند

کسی که حتی از رنگ تکراری پیرهنش هم دل نمی کند

آرام آرام در حال مردن است



کسی که هیچ راه جدیدی را تجربه نمی کند

کسی که از دل سپردن و مشتاق شدن گریزان است

کسی که رنگ سیاه را بر سپید ترجیح می دهد

کسی که در سرش خیال و رویایی ندارد

کسی که کتابی نمی خواند

کسی که به آهنگ و ترانه ای گوش نمی سپارد

آرام آرام در حال مردن است



کسی که به سرزمنیهای دور سفر نمی کند

کسی که از وجود خویش لذتی نمی برد

کسی که قدر خود را نمی داند

کسی که یاری دیگران را نمی خواهد

کسی که همواره از بخت بد خویش می نالد

کسی که در انتظار بند آمدن باران نشسته است

آرام آرام در حال مردن است



زنده بودن فقط نفس کشیدن نیست

بیا همتی کنیم

بیا اندکی از مرگ بگریزیم

بیا کاری کنیم تا هر روز

احساس کنیم که هنوز هم زنده ایم

بیا از طاقت خود مشعلی برافروزیم

و قدم در راه خوشبختی گذاریم

۸ نظر:

ناشناس گفت...

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم، فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

ناشناس گفت...

آقا اصلا این ممکنه؟ نه ممکنه؟
ما که با این فرهنگ غم پرستی اسلامی و این حکومت جنازه ساز داریم تو بدبختی های خودمون دست و پا میزنیم ممکنه؟
نه جانم... نیست... مگر اینکه ریشه اش رو بسوزونیم
والــّــــــلا... با این نوناشون!!!!
D:

. گفت...

به ناشناس شناس عزیزم.
درسته پیش به سوی غم می برندمان اما اینکه همش از این حرف ها بزنیم و گله کنیم که اونا ما رو دارن غمگین می کنن و به 100 تا موضوع دیگه بجسبونیمش درست نیست.نباید اجازه بدیم روحمون پز از تیغ باشه .حالا هر کی یه اعتقادی داره درست یا غلط اما به قول یکی
گوش کن دوستِ من!
او که شمشيرش به اَبر می‌رسد،
در زندگی هرگز هيچ گُل سرخی نبوييده است...
پس بیا اونا رو فراموش کنیم و به جای جدل گلی ببوییم .برای 1 لحظه هم شده به این چیزا فکر نکنیم

. گفت...

به روبرو .باشه اگه زورم برسه

ناشناس گفت...

ببین من که دارم برا خودم حال خودم رو میکنم ولی تو هر جوری که بخوای حال کنی ضد معتقدات مسملنانی...
به عنوان کسی که الان دو زار به هیچ دینی عقیده ندارم، الان کاملا می تونم بفهمم که چقدر دین داشتن روح آزاره و ما بدون اینکه بفهمیم داریم عذابش رو میچشیم
تو فقط یک نوع لذت شادمانه رو اسم بیار که مشکل شرعی توش نباشه
ضمنا هیچ دلیلی نداره که قرائت ما از دین درست باشه و مال بقیه غلط
اصلا بحث طولانی شد
به هر حال نمیشه جونم... نمیشه اینجوری شادی رو تجربه کرد. من که بیش از دو دهه سابقه دین داری و کمتر از یک دهه سابقه بی دینی دارم میدونم که نمیشه
فقط عیب بی دینی اینه که دینداران همیشه راه نفس کشیدن رو بر تومیبندن... وگرنه باقیش بهشته
واللا... با این نوناشون

ناشناس گفت...

آقا ضمنا این کلمه رمز رو بردار
خداییش خیلی زور داره ها
بابا یه کمی هم به فکر رفاه ما تنبلا باش
فکر کن یه کسی از زور تنبلی حاضر نیست اسمشو بنویسه، بعد بیاد اسم رمز بنویسه

. گفت...

به ناشناس همیشه شناس عزیزم
برداشتم ببین حالا بهتره ؟

. گفت...

به ناشناس همیشه شناس عزیزم
خوب من که قضیه دین واسم کاملا فرق می کنه از اون اولشم با حسم باهاش برخورد کردم .تو این مقطع نه دین دارم نه بی دین .یه جورایی هر جور راحتم رفتار می کنم پس مشکلی ندارم اما مشکل بزرگ من با دو قشر بی دین و دینداره که هر دو در این برهه زمانی از هر سو سیخشونو بهم می زنن .یعنی هر دو حالت خفقان به وجود می یارن که من هر دو مورد رو نمی پسندم .صد البته قدیم ها فشار دین دار ها بیشتر بود.حتی اون موقع به قول خودت 2 دهه دین داری داشتی .یه نمورهایی از همون قشر رو با هام بر خورد کردی .چه میشه کرد .من به این نتیجه رسیدم که دین من دلمه با چاشنی عقلم .این جوری راحتم و شاد .و اینکه گاهی می زنم تو خاکی در 90% موارد به خاطر برخورد نادرست دو قشر مذکوره . فکر کنم اسم دین من بی طرفه .خوب بهتر از منبر بیام پایین .کییییییییی میاین تهران با هم بریم کوه ؟