یکشنبه، اردیبهشت ۱۲، ۱۳۸۹

معلم


یادمه آمادگی که می رفتم یه شعر بهمون یاد داده بودن هنوز یادمه . معلم معلم معلم به ما آموختی درس ادب را زتو آموختیم آموزشت را همه اسرار عالم علم و دانش . بود زیر نگینت ای معلم ..... بقیشو یادم نیست .
به یاد همه معلمهای زحمت کشم گفتم یه بار یه پست ازشون بزارم. البته معلم های خوبم زیاد داشتم به جاش 2-3 تا از اون بدا وعقده ای هاش آنچنان تاثیر بدی روم گذاشتن که هنوز کابوس هاشون رو میبینم .
تو مدرسه همیشه محبوب دبیر های ریاضی بودم .آی تحویلم میگرفتن .آی نظرات گهر بار میدادم سر کلاسا . خانم عزیزی دبیر ریاضی سال دوم راهنماییم رو چند سال پیش تو خیابون دیدمش .دیدم یکی داره می دوه به سمت من .خانم ریزه میزه بود .منم همین طوری هاج وواج داشتم به آغوش باز شده اش نگاه میکردم نقدر محکم بغلم کرد (آخی نازییییییییییییی تا حالا کسی این طوری تحویلم نگرفته بود) بهم می گفت عزیزم کجایی 10 ساله رفتی خبری ازت نیست می دونی هر روز معلم چه قدر منتظرت میشم .همیشه سر کلاسام ازت تعریف میکنم (منم در اوج آسمان ها پرواز میکردم)  یکی دیگه از دوستان هم همراهم بود .این دوستم هر جا می رفتیم خیلی تحویلش میگرفتن اما از بد روزگار خانم عزیزی فقط منو دوست داشت (دییییییییییییییی) .اون بنده خدام با لبو لوچه آویزون وایساده بود ما رو نگاه می کرد .خانم عزیزی یکی از بهترین معلم ها بود . تو اون دوران که تازه المپیاد مد شده بود  واسم کلاس اضافه برگزار می کرد ،منو می رسوند دم  خونه که یه موقع تنها نباشم .اما من فقط 2 بار رفتم دیدنش بعد هم دیگه وقت نشد .وقت از رشتم بهش گفتم همچین یه برقی می زد تو چشماش .می گفت من می دونستم تو به هدفت می رسی (گویا اون موقع ها هدفم این بوده .می گن هدفتون رو مکتوب کنینا ) خلاصه هر موقع تو دانشگاه مساله ای اذیتم می کرد یاد حرف ها و دلگرمی هاش میوفتادم .امیدوارم هر جا هست سالم وسلامت باشه .
اما عوضش هر چی این معلم ها روششون منطقی بود (حداقل برای من خیلی اثر مثبت داشت ) 2 تا دبیر خیلی بد داشتم یکی دبیر شیمی سال سوم (که الهیییییییییییییییییییی ...) و بدتر از اون دبیر فیزیک پیش دانشگاهی .یک خانم عقده ای به تمام معنا .لازم به ذکره من از هر چه قدر از دبیر های ریاضیم خوشم میومد همون قدر از این دبیر های فیزیک متنفر بودم پر مدعا به تمام معنا (اااااه).هیچ موقع اون دبیرمو  نمی بخشمش به نظر من هر کسی هر مشکلی داشته باشه نباید اثراتشو بیاره تو کلاس درس .این خانم  گویا در جوانی نامزدشون فوت کرده بودن بسیار جدی و عصبی تشریف داشتن .اولین باری که ازم درس پرسید رو یادمه .جواب سوال هاشودادم .عادت داشت متن دفترامونم چک می کرد. یهو وسط پرسش کلاسی گفت این چیه این جا نوشتی هاهاها "ابتدای بردار مکان نقطه ای ایست بنام زمان " یعنی تو نمی فهمی غلطه چه دورشم خط کشیده (اون موقع که داشتم می خوندمش به نظرم غلط اومد دورش خط کشیدم که از کسی بپرسم ) تو بگرد تو این کلاس یه نفر انتخاب کن ببین که این مزخرفات رو نوشته ." منم یک از بچه ها رو انتخاب  کردم (این دوستم به صورت تصادفی با هم هم رشته شدیم هنوز ارتباط داریم ) دفتر اون بنده خدام رو گرفت همون جمله رو نوشته بود .با عصبانیت به هر دومون گفت دفتراتون رو پاره کنین .یه لحظه هم به خودش شک نکرد که تو گفتن درس خودش اشتباه کرده .فقط دلش میخواست ما رو ضایع کنه .جلسه بعد باز یه نفر دیگه رفته بود پای تخته غلط تو جزوه اونم بود مجبورش کرد کل جزورو پاره کنه .همیشه کابوس می بینم که می خوان ببرن منو سر کلاس این به صطلاح معلم .اما تاثیر روانی که روی من گذاشت هنوزم تو خودم میبینم (اوصولا من سر کلاسا زیاد سوال میکردم اما ایشون کاری کرد که همیشه ترس از پرسش تو وجودم باشه ) هر کسی غیبت می کرد جلسه بعدیش باید پشت در می ایستاد و اجازه ورود به کلاس نداشت . از حق نگذریم این خانم عقده ای معلوماتش خوب بود ولی اخلاقش به سمت منفی بی نهایت میل میکرد. اما اون دبیر شیمیه که نگو خیلی بی سواد بود .
از خاطرات بد بگزریم .امروز داشتم اسم معلم هامو مرور می کردم دبیر های دبستان یادم بود یه سری از راهنمایی و یه سری هم از دبیرستان .استادای دانشاه به طبع همشون یادمه .کلی خاطرات باحال از اون هام دارم ایشاله در پست های بعدی به خدمتشون می رسم .
معلم کلاس اول خانم روزنامه چی
معلم کلاس دوم خانم بهبود
معلم کلاس سوم خانم حسینی
معلم کلاس چهام خانم راد
معلم کلاس پنجم خانم پورسعادت
اوصولا آدم معلم های دبستانش یه عزتی دیگه ای براش دارن در حد خدا .فکر کن همشون مریض های عمم بودن  تابستونا که تا لنگ ظهر می خوابیدیم یهو مامانم میومد صدام میکرد پاشووووووووو خانم بهبود اومده منم همچین کپ می کردم که ای وای ناخن هامو نگرفتم حالا چی میشهههههههههههه .(مطب عمه جان یکی از طبقات خانه مادر بزرگ بود .ما هم تا  قسمت کلاس چهارم در یک  طبقه دیگر از منزل مادربزرگ زندگی میکردیم)

۳ نظر:

سحر (درنگ) گفت...

ما هم يه معلم رياضي راهنمايي داشيتم خيلي من را تحويل ميگرفت!
ولي يه معلم جغرافي داشيتم ازش خيلي بدم مي اومد!
اون معلم شما هم بدجور عقده اي بوده ها!
از معلم دوم و چهارم ديسيتام بدم مي اومد. معلم چاهرمون يه بار يه بچه ها را زد!

. گفت...

به سحر :سلام دوستم .میگم اون اسرار هست به معنی راز سر مگه با سین نیست ؟

لاله گفت...

WOW! بابا عجب تم باحالی! خوشمان آمد.