سه‌شنبه، آذر ۰۹، ۱۳۸۹

جلایی مقابل دودها

زمانه ای غریب
آسمان دودی
ابر ها دودی
دل ها دودی
یاد ها دودی
صورت ها دودی
چشم ها دودی
دل من اما
 دست سفیدگری امانت است .
می دانی
اندکی جلا لازم داشت
تا زودوده شود خاطر شکسته اش
تا بدنیا بیاید باز
گرچه زندگی سخت است
گاهی بیشترش درنگ، اندکی  ماتم هست.
شاید آن امید که نمی دانم از کدام سو گاه و بی گاه
سو سو می زد
دلم را هوایی کرد .
نمی دانم به هر
حال
دستش در دست سفیدگر است
شایداز هولش مانی کورش کند
 تغییر لازم بود
چه کور چه بینا
دل من تا 2 روز دیگر
احتمالا سفید می شود
جلا میابد
برایش دعا کنید


۳ نظر:

فاطمه پارساپور گفت...

دلت شاد و خرم، سرت سبز و وجودت همواره در پناه حق باد

مهسا.پ گفت...

من که خودم برات کلی هر روز دعا می کنم که چقدر آدم خوبی هستی. امید وارم که هر چی بخوی خدا بهت بده!

سحر (درنگ) گفت...

چشم دعا ميكنم